ماه کوچولوی من

بدون عنوان

هوراااااا دخترم 10 روزه شد الهی فداش بشم دیشب هم اولین مهمونی رو که خونه مامانی مامان ملیکا بود دعوت شدیم که خیلی خوش گذشت جای همه خالی  الهی فداش بشم دخترم خیلی دختر خوبی بود و اصلا منو بابا امیر رو اذیت نکرد ...
15 خرداد 1393

10 روزگی آوین کوچولوی مامان

هوراااااا دخترم 10 روزه شد الهی فداش بشم دیشب هم اولین مهمونی رو که خونه مامانی مامان ملیکا بود دعوت شدیم که خیلی خوش گذشت جای همه خالی  الهی فداش بشم دخترم خیلی دختر خوبی بود و اصلا منو بابا امیر رو اذیت نکرد    
15 خرداد 1393

حلول ماه من

سلام بالاخره فرشته آسمونی منم زمینی شد و خدا روز عید مبعث یه من و امیر جان هدیه داد میخوام امروز خاطره تولد ماهم رو تعریف کنم روز دوشنبه 5:3:93 قرار بود عصر که بابا امیر از سر کار اومد بریم دکتر چون دو سه روز بود تکونات تغییر کرده بود و این نگرانم میکرد و دکتر هم تلفنش رو جواب نمیداد و قرار شد بریم مطب ولی وقتی رفتیم منشیدکتر اجازه نداد بریم داخل گفت دکتر سرش شلوغه و وقت نداره من و بابا امیر هم دست از پا درازتر از مطب اومدیم بیرون تو ماشین بودیم که بابا امیر گفتم خیلی نگرانم و دلم شور میزنه میشه بریم حرم شاید دلم آروم بگیره بابا امیر هم در جواب من گفت به دلت بد نیار و توکلت به خدا باشه ولی به خاطر این که آروم بشی باشه و رفتیم به طرف ح...
15 خرداد 1393

33 هفتگی

عزیز دل مامان کمتر از یک ماه دیگه باقیمونده تا بیای تو بغل مامانی نفس مامان هفته پیش با مامان فرشته رفتیم سونو گرافی الهی فدات یشم که اینقدر بزرگ شدی گلم وزنت شده بود 1 کیلو و 520 گرم عشق مامان میدونم جات تو دل مامانی یکم تنگه ولی عزیزم چند هفته دیگه بیشتر نمونده منم مثل تو خیلی دوست دارم زودتر این هفته های باقیمونده هم تموم بشن وبیای پیش من وبابا امیر فدات بشم منننننن فقط اینو بدون که خیلی دوستت دارم
11 ارديبهشت 1393

زیباترین عید

  عزیز دل مامان امسال عید نوروز برای من و بابا امیر با همه این پنج سال فرق داشت چون یک حس و حال جدید رو تجربه کردیم که بی نهایت واسمون شیرین بود چون امسال خدا قبل از همه به من و بابا امیر عیدی داده و اونم نعمت مادر و پدر شدنه که زیباترین احساس تو زندگیه هر زن و مرده امیدوارم امسال سالی سرشار از خوشبختی و تحقق آرزوهاتون باشه     ...
10 فروردين 1393

24 هفتگی

عزیز دلم امروز 24 هفته شده که شما تو دل ماما نی هر روز که میگذره بیشتر وجود تو عزیز رو احساس می کنم مخصوصا تکونات که بیشتر شده و غیر خودم بابا امیر و مامانی فرشته هم با لمس شکمم متوجه تکونات شدن فدات بشم الهی وقتی باهات حرف میزنم آرومی و هیچ تکو نی نمیخوری ولی وقتی سکوت میکنم شروع میکنی به تکون خوردن قربونت برم الهی عزیز دلم یک شنبه با بابا امیر رفتم سونو گرافی دورت یگردم عسلم که اینقدر بزرگ شدی آقای دکتر بعد سونوگرافی گفت خیلی بیشتر از اونی که باید رشد کنی رشد کردی تپلی من تو این هفته عشقم باید 450 گرم باشه ولی شما 600 گرمی ماشالا امیدوارم همین جوری تو دل مامان رشد کنی تا وقتی که انشاالله به سلامت به دنیا اومدی اذیت نشی خیلی دوس...
7 اسفند 1392

زیبا ترین احساس دنیا

خیلی احساس قشنگیه وقتی بدونی خدا اینقدر دوستت داره که زیباترین ویزرگترین آرزوی هر زنی رو که موهبت مادر شدنه رو خدا نصیبت کرده و من الان احساس میکنم خوشبخت ترین زن روی زمینم که خدا تو فر شته کوچولو رو یهم هدیه داده خیلی احساس خوبیه که بدونی که یک فرشته کوچولو داره با نفس های تو نفس میکشه وضربان قلیش با ضربان قلب تو تنظیم شده عزیز دل مامان نمیدونی چقدر دوستت داریم و برامون مهمی اینقدر که من تمام زندگیم خلاصه شده روی شما و هیچ نگرانی ندارم جز سلامتی تو نفسم و هر روز دعا میکنم که زودتر این روزا و شبا تموم شه و شما گلم بیای پیشم بعدش دیگه هیچ غمی ندارم آخه مبدونی مامانی خیلی حساس شده و خیلی نگران سلامتی شماست ولی امیدم به خدای مهربونه که شما ...
28 بهمن 1392

عشق من

عزیز دلم دیروز روز ولنتاین بود یعنی روز عشق و این روز منو یاد کسایی میندازه که دوستشون دارم عزیز مامان امسال ششمین سالی بود که منو بابا امیر این روز رو جشن میگیریم و با هم هستیم    برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...  برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...  برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...  برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... برای تویی که قلبت پـا ک است ...  برای تویی که عـشقت معنای بودنم ا...
26 بهمن 1392

اولین تکون های نی نی

هورااااا نفس مامان الان یک هفته است که با تکوناش مامانو ذوق مرگ میکنه مخصوصا وقتی دراز میکشم تکون میخوری اینقدر که احساس حالت تهوع میکنم ولی عاشق تکوناتم  نمیدونی که به خاطر تکوناتم که شده دراز میکشم عزیز دل و اگه یه روز تکون نخوری دیوونه میشم عشق مامان الان 20 هفته و 1 روزته الهی فدات شم قراره با مامانی فرشته شنبه بریم دکتر تا من عزیز دلمو ببینم نمیدونم چرا اینقدر ینقدر استرس و اضطراب دارم اینقدر که بعضی شبا از زور استرس کابوس میبینم از خدا میخوام که این چند ماه هم به سلامتی طی بشه الهی آمین راستی امروز مامانی فرشته و بابا هادی زحمت کشبدن و برای تو عشق مامان رفتن خرید کردن که قبل از اون هم مامانی فرشته برای شما یک پتو هم بافت...
9 بهمن 1392